ندای آغاز

ساخت وبلاگ
زمانی که در دوران دانشجویی مقطع کارشناسی کتابداری و اطلاع رسانی مشغول به تحصیل بودم. در فهرست واحدهای درسی مان، واحدهایی بود تحت عنوان «واحدهای اختیاری» که اگر اشتباه نکنم حدود 8 یا 10 واحد اختیاری بود که دروس مختلفی بود. یک از این واحدهای درسی « آشنایی با نسخه های خطی » بود. تصمیم داشتم که این واحد را انتخاب کنم که در طی ترم بگذرانم. از شانس من آن ترم ، به جای دروس اختیاری دروس دیگری ارائه شد که پاس کنیم. خلاصه این که دنبال زمان مناسب و فرصت مقتضی بودم که با نسخه های خطی به یک طریقی آشنا شوم. البته به صورت اجمالی و پراکنده مطالب مختلفی در نشریات و یا سایت های اینترنتی مطالعه ی در این باره کرده بودم. اما متاسفانه به صورت اصولی و تئوریک آشنایی کامل نداشتم. و دنبال فرصتی بودم که با نسخ خطی به طور تئوری و یا عملی آشنا شوم. در کتابخانه ملی سال 1395 مراسمی تحت عنوان "معرفی برگزیدگان پانزدهمین آیین بزرگداشت حامیان نسخ خطی" برگزار شده بود و در آن مراسم شرکت کردم. در طی مراسم افراد مختلفی در این حوزه به عنوان برگزیده معرفی شدند. افراد صاحب نامی همچون: استاد نجیب مایل هروی از افغانستان و استاد عبدالله انوار که چهره ای شناخته شده هستند معرفی و برگزیده شدند. جای استاد حائری، از پیشکسوتان نسخ خطی در این مراسم خالی بود. بعدها بطور اتفاقی مطلع شدم که کارگاهی در آذر ماه 1395 در اندیشگاه کتابخانه ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 161 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:45

آدم ها فکر می کنند اگر یک بار متولد شوند، جورِ دیگری زندگی می کنند... شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود... فکر می کنند همه چیز را از نو بسازند،محکم و بی نقص!... اما حقیقت ندارد... اگر ما جسارت طور دیگری زندگی کردن را داشتیم، اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم،... از همین جای زندگی مان به بعد را می ساختیم!... امروزمان همان فردایی است که دیروز برایش فکرها داشتیم...**********   اگر حقیقتِ خورشید را حجابی هستهمیشه در پسِ هر ابر، آفتابی هستهمیشه، آن سوی دیوارهای نومیدیامید هست و، افق های بیکران روشن!...برچسب‌ها: زندگی, امید ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 134 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:45

 چه سخاوتنمد است پاییز که شکوه بلندترین شبش را عاشقانه پیشکش تولد زمستان کردبرف آمد و پاییز فراموش شد...برف می آید و در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد... تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند...در برف، سپیدی و روشنایی پیداست... لحظات انتظار بارش برف فرارسید. برف بارید و خدا پاکی خود را به زمین هدیه کرد و دل ها همچون به سفیدی برف روشن و درخشان شد. از زمانی که بخاطر دارم همیشه عاشق فصل زمستان بودم. دیدن این که همه جا با بارش برف (منهای یخبندانش) زیبا و سفیدپوش می شود برایم لذت بخش بوده و همچنان هم هست. نمی دانم شاید هم از این که در زمستان متولد شدم، این فصل را دوست دارم و همچنین خاطرات خوبی که داشتم. یادش بخیر در روز تولدم همیشه مادرم می گفت در زمستان بسیار سرد، ماه دی متولد شدی. هر سال که روز تولدم فرا می‌رسد بیاد این جمله ی  فراموش نشدنی مادرم می‌افتم. پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم . اما دلم طاقت نمی آورد که از نزدیک لمسش نکنم. سراسیمه آماده میشوم و به بیرون آهسته و قدم زنان می روم در خیابان های اطراف محل منزل مان. احساس خوبی داشتم با این که سرما خورده بودم و کمی هم سرم درد می کرد شال و کلاه کردم دل به دریا زدم و بیرون آمدم. از ذوق برف در خیابان آمده بودم و از دیدن و زیر برف قدم زدن لذت می بردم. وقتی در برف قدم می‌گذاری  صدای خاصی د ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 143 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 21:45